حرص مامان دراومد
شیطون بلای مامانی امروز لحظه ایی که من در حال ظرف شستن بودم، میره سر کشوی وسایلام، قیچیو برمیداره ، میره تو حیاط و جلو موهاشو کوتاه میکنه خفن، وقتی دیدمش خدا میدونه چقدر حرصم دراومد اما بیتا جان ریلکسه ریلکس میگه : "مامان دیدی خوشگل شدم" منو بگی کارد میزدید خون در نمی اومد، آخه من به موهای قند و عسلم خیلی حساسم ، دوس دارم موهاش همیشه بلند و زیبا و افشون باشن، همیشه یکی از آرزوهام بوده که یه دختر داشته باشم با موهای زیبا.اما بیتا خانوم این دسته گل رو به آب داد.جالبه وقتی بردمش خونه آقاجونش همه گفتن آخیش حالا خوب شده و صورتش باز شده .منم بهشون گفتم که ازشاهکارهای خودشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی